زندگی چه مفهومی دارد؟
سوال: زندگی چه مفهومی دارد؟
جواب: معنی زندگی چیست؟ چگونه می توان زندگی هدفمندی پیدا کرد که در آن احساس رضایت داشت؟ آیا امکان دارد قادر باشم عملی انجام دهم که اهمیت و ارزشی جاودانی داشته باشد؟ اینها سؤالاتی است که اکثر مردم دائم از خود می پُرسند. آنان وقتی به زندگی گذشتۀ خود می نگرند متحیّر از آنند که علی رغم همۀ توفیقاتی که داشته اند چرا بسیاری روابط در زندگیشان مختل شده اند. از یکی از موفقترین و مشهورترین بازیکنان بیس بال پُرسید شد: "اگر تصّور کنید که امروز اولین روزی است که بازی حرفه ای خود را آغاز می کنید، آرزو دارید چه نصیحتی بشنوید؟" او در جواب گفت: "ای کاش کسی به من می گفت وقتی به اوج موفقیت برسم، در آنجا چیزی نیست که به آن رسیده باشم." در زندگی زمینی و کوتاه خود تنها پس از رسیدن به هدف است که در می یابیم سال ها عمر با ارزش خود را جهت رسیدن به هدفی پوچ تلف کرده ایم!
در اجتماع بشردوستانۀ امروزی، مَردُم اهداف بیشماری را دنبال می کنند. آنها به غلط تصور می کنند که با رسیدن به اهداف خویش به مفهوم واقعی زندگی دست خواهند یافت؛ اهدافی از قبیل: موفقیت در شغل، ثروت، داشتن روابط صحیح، امیال جنسی، تفریح، انجام اعمال نیکو نسبت به سایر مَردُم، و غیره. مَردُم شهادت داده اند که حتی زمانی که به اهداف خود، یعنی ثروت، روابط، و لذت رسیدند، درون خود احساس تُهی بودن داشته اند که گویا چیزی قادر نبوده آن را پُر کند.
در کتابمقدس نویسندۀ کتاب جامعه این احساس خلاء را اینچنین بیان می کند: "اباطیل، همه چیز باطل اباطیل است." نویسندۀ جامعه دارای ثروت بی حد و حصری بود. حکمت او والاتر از همۀ افراد عصر خویش و حتی عصر ما بود. باغات، قصرها و املاک او مورد حصادت سایر پادشاهان بود. زنان بیشمار داشت، بهترین غذاها و مشروبات در دسترس او بود، و هر گونه تفریح قابل دسترس آن زمان برای او فراهم بود. او اقرار می کند که هر چه دلش هوس کرد در این زندگی زمینی بدست آورد. ولی در نهایت می گوید: "زندگی زیر آفتاب (که فقط اشاره به زندگی جسمانی ما بر زمین می کند یعنی آنچه می بینیم و حس می کنیم) " باطل و نامفهوم است." چرا اینچنین خلاء در زندگی انسان وجود دارد؟ چونکه خدا ما را برای هدفی والاتر از آنچه اینجا بدست می آوریم آفریده است. سلیمان در مورد خدا می گوید: "او .... ابدیت را در دلهای ایشان نهاده ....." در عمق وجود خویش ما نیز به خوبی می دانیم که این دنیا، زندگی جسمانی ما در آن، و یا رسیدن به اهداف انسانی نمی تواند همه چیز باشد؛ چیزی ماورای این زندگی خاکی وجود دارد.
در کتاب پیرایش، اولین کتاب کتابمقدس، می بینیم که خدا انسان را به شباهت خود آفرید (پیدایش 26:1). این بدان معنی است که بیش از آنکه شبیه شکل های دیگر حیات باشیم در شباهت خدا هستیم. قبل از آنکه انسان در گناه سقوط کند و زمین ملعون گردد کتاب پیدایش وضعّیت انسان را اینگونه شرح می دهد: 1- خدا انسان را بصورت یک موجود اجتماعی آفرید (پیدایش 18:2-25)، 2- خدا انسان را به کار گماشت (پیدایش 15:2)، 3- خدا با انسان مشارکت و مصاحبت داشت (پیدایش 8:3)، 4- و خدا انسان را بر زمین حاکم ساخت (پیدایش 26:1). آیا نکتۀ مهمی در این مطالب یافت می شود؟ خدا همۀ اینها را به ما آدمیان عطا کرد تا به کمال و رضایت خاطر در زندگی دست یابیم. اما همۀ این موارد (بطور اخص مشارکت خدا با انسان) شدیداً تحت تأثیر سقوط آدم در گناه و در نتیجه، ملعون شدن زمین قرار گرفت. (پیدایش 3)
مطابق کتاب مکاشفه، آخرین کتاب کتابمقدس، پس از رُخداد وقایع زمان آخر، خدا آسمان و زمین کنونی را خراب کرده، آسمان ها و زمین جدیدی در بُعدی ابدی خواهد آفرید. در آن زمان او مشارکت مطلق و کامل خود را با انسان های نجات یافته احیا خواهد کرد. دیگران را داوری کرده به دریاچۀ آتش خواهد افکند. (مکاشفه 11:20-15) لعنت گناه برداشته خواهد شد و آنجا دیگر نه گناه، نه غم، نه بیماری، نه درد، و نه مَرگ خواهد بود (مکاشفه 4:21). ایمانداران وارث همه چیز خواهند بود، خدا در میان ایشان ساکن خواهد بود، و آنان پسران خدا خوانده خواهند شد (مکاشفه 7:21). حال می توان نقشۀ نجات را دید: خدا ما را آفرید تا با او مشارکت و مصاحبت داشته باشیم، انسان گناه کرد و این رابطه شکسته شد، و خدا مشارکتی احیا شده را در ابدیت برای نجات یافتگان تدارک دیده است. در زندگی زمینی خود، حتی اگر به همۀ اهداف خویش برسیم، به مَحض مُردن برای تمام ابدیت از خدا جدا خواهیم شد. اگر این زندگی زمینی ما را به جدائی ابدی از خدا برساند، پس حقیقتاً همه چیز باطل اباطیل است. امّــــا خدا راهی مهّیا نمود تا نه تنها به برکت ابدی برسیم (لوقا 43:23)، بلکه زندگی زمینی ما نیز با مفهوم و کاملاً رضایت بخش باشد. چگونه می توان به برکت ابدی و زندگی بامفهوم زمینی نائل گردید؟
در عیسی مسیح مفهوم زندگی احیا شده است
چنانکه در بالا اشاره شد، زندگی واقعی چه بر روی زمین و چه در ابدیت بستگی به احیا شدن آن رابطه ای دارد که در اثر گناه آدم گسسته شد. در حال حاضر این رابطه فقط توسط پسر خدا، عیسی مسیح، احیا گشته و قابل دسترسی است (اعمال 12:4؛ یوحنا 6:14؛ یوحنا 12:1). حیات ابدی زمانی دریافت می شود که شخص از گناهان خود توبه کرده (یعنی دیگر نمی خواهد به گناهانش ادامه دهد و مشتاق آن است که مسیح زنده او را عوض کرده، از او شخص جدیدی بسازد)، و زندگی جدیدی را بر مبنای اعتماد به مسیح شروع می کند. (برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه به نقشۀ نجات چیست؟ مراجعه کنید.)
باید به خاطر داشت که اگر چه شناختن عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده حقیقت ارزنده ای است، ولی مفهوم واقعی زندگی فراتر از آن است. مفهوم واقعی زندگی را زمانی تجربه خواهید کرد که مانند یک شاگرد او را پیروی کنید، از او تعلیم یابید، به خواندن کلامش (کتابمقدس) بپردازید، در دُعا با او مصاحبت داشته باشید، و در اطاعت از احکامش در او سلوک نمائید. اگر شما به مسیح ایمان ندارید (و یا اینکه تازگی ایمان آورده اید) شاید این مطالب برای شما جالب و یا ارضاء کننده بنظر نیایند ولی لطفاً به مطالعۀ این بخش ادامه دهید تا ببینید مسیح چه ادعاهائی نمود.
"بیائید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران، و من شما را آرامی خواهم بخشید. یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید زیرا که حلیم و افتاده دل می باشم و در نفوس خود آرامی خواهید یافت زیرا یوغ من خفیف است و بار من سَبُک." (متی 28:11-30) "... من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند." (یوحنا 10:10) "... اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید حود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته از عقب من آید. زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند آن را هلاک سازد. اما هر که جان خود را به خاطر من هلاک کند آن را دریابد." (متی 24:16-25) "در خداوند تَمّتُع ببر و او مسئلت دل تو را به تو خواهد داد." (مزمور 4:37)
این آیات به ما نشان می دهند که ما حّق انتخاب داریم. ما می توانیم با پیروی از خواسته های خود زندگی خود را به پیش ببریم که در این صورت زندگی تُهی و نامفهومی را تجربه خواهیم کرد، و یا اینکه با تمامی دل، خدا و ارادۀ او را بطلبیم که در آن صورت زندگی بامفهوم و پُرباری را تجربه خواهیم کرد که از آن راضی خواهیم بود. این آن چیزی است که خدای آفرینندۀ ما، با محبت و بهترین آرزوهای خویش برای خیریّت ما تدارک دیده است (یعنی یک زندگی پُرمعنا و اقناء شده؛ و نه صرفاً یک زندگی آسان و بی دردسر).
در خاتمه مایل هستم مثالی را که از یک شبان شنیده ام با شما در میان بگذارم. شخصی را در نظر بگیرید که هواخواه ورزش خاصی است و در پی آن است که مسابقۀ گروه مورد علاقۀ خود را حضوراً و بطور زنده ببیند. او می تواند با صرف پول کمی دورترین صندلی ورزشگاه را اشغال کند و یا اینکه با پرداخت مبلغی گزاف در اولین ردیف جای گیرد و همه چیز را از نزدیک مشاهده کند. زندگی مسیحی نیز اینگونه است. اگر می خواهید کارهای دست خدا را مشاهده کنید، نمی توانید فقط روز یکشنبه مسیحی باشید. این افراد برای مشاهدۀ اعمال خدا قیمتی پرداخت نمی کنند. اما آنانی که، چون یک شاگرد وقف شده به مسیح، از پیروی امیال نفسانی خود توبه کرده اند تا اهداف مقدس الهی را دنبال کنند، حاضر شده اند تا قیمت گزافی (تسلیم کامل به مسیح و به ارادۀ او) را بپردازند. اینها اعمال اعجازانگیز خدا را در زندگی خود خواهند دید. در نهایت آنها می توانند با خودشان، با هم نوعشان، و با خدای آفرینندۀ خود بدون هیچ پشیمانی روبرو شوند. آیا شما این قیمت را پرداخت کرده اید؟ آیا مایلید این قیمت را بپردازید؟ اگر اینچنین است، مطمئن باشید که به زندگی بامعنا و سرشار رسیده اید.
زندگی چه مفهومی دارد؟
من چگونه میتوانم ارادۀ خداوند را برای زندگیم درک نمایم؟
سوال: من چگونه میتوانم ارادۀ خداوند را برای زندگیم درک نمایم؟
جواب: برای درک ارادۀ خداوند در رابطه با موقعیت پیش آمده، دو نکته کلیدی وجود دارند: 1) مطمئن شوید که آنچه از خدا سئوال میکنید یا قصد انجام آن را دارید، کاری نباشد که کلام خدا آنرا منع نموده باشد. 2) مطمئن شوید که آنچه از خدا سئوال میکنید یا قصد انجام آن را دارید، منجر به جلال خداوند و رشد روحانی شما خواهد شد. حال اگر این دو امر مصداق دارند و خداوند هنوز پاسخ درخواست شما را نداده است، احتمالاً خواستۀ شما در ارادۀ او نیست و یا اینکه شما باید بیشتر انتظار بکشید. بعضی اوقات درک نقشۀ الهی کار دشواری است. مردم میخواهند که خداوند به شکلی واضح به آنها بگوید که چه کار کنند، کجا کار کنند، کجا زندگی کنند، با چه کسی ازدواج کنند و ... رومیان 12: 2 به ما میگوید که "همشکل این جهان مشوید بلکه به تازگی ذهن خود صورت خود را تبدیل دهید تا شما دریافت کنید که ارادۀ نیکوی پسندیده کامل خدا چیست".
خداوند به ندرت اطلاعاتی مشخص و کامل به ما میدهد. او به ما حق انتخاب داده است. تنها وقتی با انتخاب ما مخالف است که بر مبنای گناه و برخلاف ارادهاش باشد. خداوند میخواهد که تصمیمات ما بر وفق ارادهاش باشند. پس چگونه خواهید فهمید که ارادۀ او چیست؟ اگر تقرّب جسته با او قدم بردارید و حقیقتاً ارادۀ او را برای زندگیتان طلب نمایید، او ارادۀ خود را در قلبتان خواهد نهاد. کلید مسئله این است که ارادۀ او را بر ارادۀ خود ترجیح دهید. "در خداوند تمتع ببر، پس مسئلت دل تو را به تو خواهد داد" ( مزمور 37: 4). اگرتصمیم تو بر علیه معیار کلام خدا نیست و به لحاظ روحانی تو را نفع خواهد بخشید، کلام خدا این اجازه را به تو میدهد و میتوانی آنچه را در دل نهادهای عمل نمایی.
من چگونه میتوانم ارادۀ خداوند را برای زندگیم درک نمایم؟
کتاب مقدس دربارة اینکه چگونه می توان هدف زندگی را پیدا کرد، چه می گوید؟
سوال: کتاب مقدس دربارة اینکه چگونه می توان هدف زندگی را پیدا کرد، چه می گوید؟
جواب: کتاب مقدس در اینباره خیلی واضح است که هدف ما در زندگی باید چه باشد. انسان در عهد عتیق و هم در عهد جدید می خواسته و کشف کرده که هدف زندگی چیست. سلیمان، حکیمترین مردی که تا بحال زیسته است، کشف کرد که وقتی انسان فقط برای این دنیا زندگی می کند، باطل اباطیل است. او این را در کتاب جامعه می گوید. "پس ختم تمام امر را بشنویم، از خدا بترس و اوامر او را نگاه دار چونکه تمامی تکلیف انسان این است. زیرا خدا هر عمل را با هر کار مخفی خواه نیکو و خواه بد باشد بمحاکمه خواهد آورد" (جامعه 12: 13-14). سلیمان می گوید که همة هدف از زندگی ما جلال دادن خدا با افکار و با زندگیمان است. پس باید از فرامین او اطاعت کنیم، چون روزی در حضور او برای داوری شدن خواهیم ایستاد. بخشی از هدف ما در زندگی ترس خدا و اطاعت از اوست.
بخش دیگر این است که ابدیت را از همین دنیا شروع کنیم. برخلاف کسانیکه تمام تمرکزشان بر روی این دنیاست، پادشاه داوود بدنبال سیری خود در آینده بود. او گفت، "و اما من روی ترا در عدالت خواهم دید و چون بیدار شوم از صورت تو سیر خواهم شد" (مزمور 17: 15). برای داوود، ارضای کامل وقتی خواهد بود که او بیدار شده (در دنیای بعدی)روی خدا را دیده (مشارکت با او) شبیه او شود (1 یوحنا 3: 2).
در مزمور 73، آساف در مورد این صحبت می کند که چطور وسوسه شد که به شریران حسد بَرَد، چون بنظر می آمد آنها به هیچ چیز اهمیت نمی دهند و اموال روی اموال می اندوزند و از دیگران سوء استفاده می کنند، اما بعد آساف متوجة عاقبت آنها شد. او برخلاف آنها بدنبال چیز دیگری بود که در آیة 25 می گوید، "کیست برای من در آسمان و غیر از تو هیچ چیز را در زمین نمی خواهم". برای آساف رابطه با خدا بالاتر از هر چیزی در زندگیش اهمیت داشت. بدون آن رابطه، زندگی هدف واقعی ندارد.
پولس رسول در مورد تمام افتخارات مذهبی اش قبل از ملاقات با مسیح زنده صحبت می کند و می گوید که همة آنها در مقابل عالی بودن معرفت و شناخت مسیح مثل توده ای از زباله هستند. در فیلیپیان 3: 9-10، پولس می گوید که او چیزی جز شناختن مسیح و "یافت شدن در او" نمی خواهد واینکه عدالت او را بدست آوَرَد و با ایمان در او زندگی کند، حتی اگر در این راه مجبور به زحمات زیاد و مردن باشد. هدف پولس شناختن مسیح، داشتن عدالت بوسیلة ایمان به او، و زندگی در مشارکت با او بود، حتی وقتیکه اینها باعث زحمت برای او می شدند (2 تیموتاوس 3: 12). در نهایت، نگاه او بر روی زمانی بود که سهمی از "قیامت از مردگان" داشته باشد.
هدف ما در زندگی، همانطور که خدا انسان را از ابتدا با این هدف آفرید، این است، 1) جلال دادن خدا و لذت بردن از مشارکت با او، 2) رابطة صحیح با دیگران، 3) کار، 4) حکومت بر دنیا. اما چون انسان گناه کرد، مشارکت او با خدا قطع شد، رابطه با دیگران دچار مشکل گردید، کار طاقت فرسا شد، و بنظر نمی آید که انسان غلبة زیادی بر طبیعت داشته باشد. تنها با برقراری مجدد رابطه با خدا، از طریق ایمان به مسیح است که هدف از زندگی برای انسان کشف می شود.
کتاب مقدس دربارة اینکه چگونه می توان هدف زندگی را پیدا کرد، چه می گوید؟
کتاب مقدس دربارة یک مسیحی و خدمتش در ارتش چه می گوید؟
سوال: کتاب مقدس دربارة یک مسیحی و خدمتش در ارتش چه می گوید؟
جواب: کتاب مقدس پر از اطلاعات مربوط به خدمت در ارتش است. در حالیکه خیلی از آن قسمتها فقط تشابهاتی در اینباره هستند، اما آیات زیادی هم مستقیما مربوط به این سوال می شوند. کتاب مقدس بطور خاص نمی گوید که آیا یک شخص باید یا نباید در ارتش خدمت کند. در عین حال، مسیحیان میتوانند مطمئن باشند که از یک سرباز در سرتاسر کتاب مقدس با احترام صحبت شده و این خدمت هماهنگ با جهان بینی کتاب مقدس است.
اولین مثال خدمت در ارتش در عهد عتیق آمده است (پیدایش 14)، یعنی وقتیکه لوط برادرزادة ابراهیم بوسیلة کَدُرلاعُمَر پادشاه ایلام و همدستانش دزدیده شد. ابراهیم و دوستانش با جمع کردن 318 مرد کارآزموده از اقوامش به کمک لوط رفتند و ایلامیان را شکست دادند. در اینجا گروهی مسلح را می بینیم که برای امری با ارزش به جنگ می روند – یعنی نجات و حفاظت یک بیگناه.
بعدا در این داستان، می بینیم که قوم اسرائیل یک ارتش درست کرد. این احساس که خدا سردار روحانی بود و قومش را علی رغم میزان قدرت ارتشی آنها محافظت می کرد، می تواند دلیلی باشد که قوم عجله ای برای تشکیل ارتش نداشتند. تشکیل یک ارتش معمولی در اسرائیل وقتی انجام شد که یک حکومت مرکزی سیاسی بوسیلة شائول و بعد بوسیلة داوود و سلیمان ایجاد گردید. شائول اولین کسی بود که یک ارتش دائمی ایجاد کرد (1 سموئیل 13: 2و 24: 2 و 26: 2).
آنچه شائول شروع کرد، داوود ادامه داد. او ارتش را وسعت داد، از نواحی دیگر که به او وفادار بودند سپاهیانی استخدام کرد (2 سموئیل 15: 19-22) و فرماندهی مستقیم آنرا به سردار سپاهش یواب سپرد. در زمان داوود اسرائیل در روشهای ارتشی تهاجمی قوی بود و اقوام اطراف خود مثل بنی عمون را زیر سلطة خود در آورد (2 سموئیل 11: 1 ، 1 تواریخ 20: 1-3). داوود روشی را پایه گذاری کرد که در آن هر ماه از سال دوازده گروه 24000 نفره بنوبت خدمت می کردند (1 تواریخ 27). سلیمان در حالیکه حکومتی توام با صلح داشت، ارتش را هم وسعت داد و ارابه ها و اسب سواران زیادی را به ارتش خود افزود (1 پادشاهان 10: 26). این ارتش تا سال 586 قبل از میلاد ، یعنی تا وقتیکه قوم اسرائیل (یهودا) موجودیت خود را بعنوان یک حکومت سیاسی از دست داد، پایدار ماند هر چند که بعد از مرگ سلیمان با تقسیم اسرائیل به دو مملکت، تقسیم شد.
در عهد جدید، عیسی تعجب کرداز اینکه یک سرباز رومی نشان داد که چه ایمان و چه درک بالایی از شناخت اقتدار مسیح دارد (متی 8: 5-13). می بینیم که عیسی با شغل او مخالفت نکرد. در عهد جدید به سربازان زیادی اشاره شده است و از آنها بعنوان مسیحی با شخصیت خوب و خداترس تمجید شده است (متی 8: 5 و27: 54، مرقس 15: 39-45، لوقا 7: 2 و 23: 47، اعمال رسولان 10: 1 و 21: 32 و 28: 16).
ممکن است محل ها و القاب در طی تاریخ عوض شده باشند، اما سرباز ان ما باید به همان اندازة آن سرباز رومی در کتاب مقدس احترام داشته باشند. در آن زمان یک سرباز از مقام بالائی برخوردار بود، مثلا پولس رسول در مورد اَپَفرُودِتُس صحبت می کند که یک مسیحی و سرباز بود (فیلیپیان 2: 25). بعلاوه کتاب مقدس از اصطلاحات ارتشی استفاده می کند که توضیح دهد چطور باید در خداوند قوی بود و اسلحة او را پوشید (افسسیان 6: 10-20) مثل خود، سپر، و شمشیر را.
بله، کتاب مقدس به خدمت در ارتش مستقیم و غیر مستقیم اشاره می کند. مرد و زن مسیحی که به کشورشان با شخصیت، با وقار و باافتخار خدمت می کنند، باید مطمئن باشند که خدای قادر وظیفه ای را که انجام می دهند احترام می گذارد. آنهایی که با افتخار در ارتش خدمت می کنند لایق سپاس و قدردانی هستند.
کتاب مقدس دربارة یک مسیحی و خدمتش در ارتش چه می گوید؟
کتاب مقدس دربارة اینکه مسیحیان قرض داشته باشند چه می گوید؟ آیا یک مسیحی می تواند قرض بگیرد و و یا قرض بدهد؟
سوال: کتاب مقدس دربارة اینکه مسیحیان قرض داشته باشند چه می گوید؟ آیا یک مسیحی می تواند قرض بگیرد و و یا قرض بدهد؟
جواب: اینکه پولس رسول در رومیان 13: 8 ما را امر می کند که مدیون کسی نباشیم مگر به محبت، نشان می دهد که خدا هیچ نوع قرضی را که به موقع پرداخت نشود دوست ندارد (مزمور 37: 21). در عین حال کتاب مقدس بطور قطع و دقیقا همه نوع قرض را مورد مخالفت قرار نداده است. کتاب مقدس دربارة قرض هشدار می دهد، و قرض نداشتن را تحسین می کند، اما آنرا منع نمی نماید.
کتاب مقدس کسانی را که قرض می دهند و طلبکاران را اذیت می کنند محکوم می کند و نه کسی را که قرض گرفته است.
بعضی از مردم در مورد سود وام سوال دارند، اما چندین بار در کتاب مقدس می بینیم که می توان انتظار داشت سودی عادلانه به وام تعلق بگیرد (امثال سلیمان 28: 8، متی 25: 27). در اسرائیل قدیم قانون گرفتن سود را از یک نوع وام منع می کرد – یعنی وامهایی که به فقرا داده شده بود (لاویان 25: 35-38). این قانون کاربرد و مزایای زیاد اجتماعی، مالی، و روحانی داشت، اما دربارة دو تای آنها در اینجا می توان صحبت کرد. اول اینکه این قانون به فقرا کمک می کرد تا موقعیت آنها بدتر نشود. فقیر بودن خودش به اندازة کافی بد بود و کمک خواستن باعث حقارت، اما اگر علاوه بر پرداخت وام، یک شخص فقیر باید سود هنگفتی هم می پرداخت، آنوقت آن وام دیگر برای او کمکی نبود.
دوم، این قانون درس روحانی مهمی را به مردم یاد می داد. برای یک وام دهنده بخشیدن بهرة وام به شخص نیازمند رحمتی بود که به او نشان می داد. درست است که او در تمام مدت وام از پولش استفاده ای نمی برد، اما این راه ملموسی برای قدردانی از خدا بود که از قوم او بخاطر فیض خدا بهره نمی گرفتند. همانطور که خدا با رحمت خود قوم اسرائیل را در حالیکه برده هایی فقیر بودنداز مصر بیرون آورد و به آنها سرزمین خودشان را داد (لاویان 25: 38)، همانطور هم از آنها انتظار داشت نسبت به یکدیگر چنین محبتی را نشان دهند.
مسیحیان هم در همین موقعیت هستند. زندگی، مرگ، و قیام مسیح جریمة گناهان ما را پرداخت کرده است. حال که ما موقعیت داریم می توانیم به کسانی که در نیاز هستند کمک کنیم بخصوص به ایمانداران و با دادن وامی که آنها را به دردسر بیشتر نیندازد. عیسی حتی در اینباره مثلی را دربارة دو نفر طلبکار و میزان بخشش آنها تعریف کرد (متی 18: 23-35).
کتاب مقدس نه قرض را قاطعانه منع و نه آنرا تایید می کند. اما حکمت کتاب مقدس به ما درس می دهد که قرض گرفتن ایدة خوبی نیست. بدهی اساسا ما را بردة طلبکار می کند. در عین حال، در بعضی موقعیتها بدهکار شدن الزامی است تا زمانیکه پول حکیمانه استفاده شود و پرداخت ماهیانه قابل تنظیم باشد، یک مسیحی می تواند بدهی مالی را تقبل کند در صورتیکه واقعا نیاز به آن داشته باشد.
کتاب مقدس دربارة اینکه مسیحیان قرض داشته باشند چه می گوید؟ آیا یک مسیحی می تواند قرض بگیرد و و یا قرض بدهد؟
آیا مسیحیان باید به پزشک مراجعه کنند؟
سوال: آیا مسیحیان باید به پزشک مراجعه کنند؟
جواب: بعضی از مسیحیان هستند که باور دارند استفاده از امکانات پزشکی نشانة کمی ایمان به خداست. در جنبش ایمان به کلام (وُرد فِیت موومِنت)، مشورت با پزشک اغلب بحساب کمبود ایمان گذاشته می شود که این کمی ایمان مانعی برای انجام شفای خداست. در گروههایی مثل کریستن ساینس، کمک گرفتن از پزشک بعنوان مانعی برای استفاده از انرژی خداست که او آنرا برای شفا به ما داده است. در چنین دیدی منطق وجود ندارد. اگر ماشین شما صدمه ببیند، آیا شما صبر می کنید تا خدا معجزه کند و ماشینتان را تعمیر نماید یا اینکه آنرا به تعمیرگاه می برید؟ اگر لوله ای در منزل شما بترکد، آیا منتظر می شوید که خدا جلوی آب را بگیرد یا اینکه به یک لوله کش زنگ می زنید؟ خدا به اندازة یک مکانیک و یا یک لوله کش توانایی دارد، همانطور که قدرت دارد ما را شفا بخشد، اما حقیقت این است که با اینکه خدا می تواند معجزه انجام دهد و اینکار را انجام می دهد، اما ما نمی توانیم همیشه انتظار معجزه را جایگزین استفاده از کسانی کنیم که در آن زمینه تخصص دارند.
در کتاب مقدس در حدود دوازده بار به پزشکان اشاره شده است. تنها آیه ای که آنهم اگر آنرا خارج از متن بخوانیم، به ما می گوید نباید به پزشکان مراجعه کنیم در 2 تواریخ 16: 12 است. "در سال سی و نهم سلطنت آسا مرضی در پایهای او عارض شد و مرض او بسیار سخت گردید و نیز در بیماری خود از خداوند مدد نخواست بلکه از طبیبان". موضوع این نبود که چرا آسا از پزشکان کمک گرفت، بلکه مسئله این بود که "او از خداوند مدد نخواست". حتی وقتیکه به دکتر می رویم، ایمان و اعتماد نهایی ما باید بر روی خدا باشد نه بر روی پزشکان.
آیات زیادی هستند که از درمان پزشکی صحبت می کنند مثل، بستن روی زخم (اشعیاء 1: 6)، روغن (یعقوب 5: 14)، روغن و شراب (لوقا 10: 34)، برگ (حزقیال 47: 12)، شراب (1 تیموتاوس 5: 23)، و بخصوص "مرهم از جلعاد" (ارمیا 8: 22). همچنین پولس رسول لوقا، نویسندة اعمال رسولان و انجیل لوقا، را "پزشک محبوب" خطاب می کند (کولسیان 4: 14).
مرقس 5: 25-30 داستان زنی را تعریف می کند که مشکل خونریزی دائمی داشت و با اینکه پول زیادی صرف پزشکان مختلف کرده بود، دکترها نتوانسته بودند او را شفا دهند. او پیش مسیح آمد و با خود فکر می کرد که اگر فقط دستش به لباس مسیح بخورد شفا خواهد یافت. عیسی در جواب فریسیان که از او پرسیده بودند چرا وقتش را با گناهکاران می گذراند، گفت "نه تندرستان بلکه مریضان احتیاج بطبیب دارند" (متی 9: 12). از این آیات می توان این اصول را دریافت کرد که:
1) پزشکان خدا نیستند و نباید به آنها بعنوان خدا نگاه کرد. آنها گاهی می توانند کمک کنند، اما وقتهای دیگری هست که تنها کاری که می کننداین است که باعث خرج زیادی میشوند.
2) در کتاب مقدس استفاده از پزشکان و امکانات پزشکی منع نشده است، و حتی برعکس درمانهای پزشکی تشویق شده اند.
آیا مسیحیان باید به پزشک مراجعه کنند؟
آیا یک مسیحی باید ورزش کند؟ کتاب مقدس دربارة سلامتی چه می گوید؟
سوال: آیا یک مسیحی باید ورزش کند؟ کتاب مقدس دربارة سلامتی چه می گوید؟
جواب: مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی، در مورد ورزش کردن یا نکردن هم گاهی زیاده روی می شود. بعضی از مردم تمام تمرکزشان را بر روی مسائل روحانی می گذارند، تا جائیکه از سلامتی جسمشان غافل می مانند. بعضی دیگر تمرکز زیادی بر روی شکل و فرم بدنشان گذاشته، از رشد و بلوغ روحانی غافل می شوند. هیچکدام از اینها تعادل کتاب مقدسی نیست. اول تیموتاوس 4: 8 به ما می گوید "ریاضت بدنی اندک فایده دارد لیکن دینداری برای همه چیز مفید است که وعدة زندگی حال و آینده را دارد." توجه کنید که این آیه احتیاج برای ورزش را رد نمی کند، بلکه می گوید ورزش با ارزش است، اما تقدم ورزش را بطور صحیحی بیان کرده می گوید که دین داری ارزش بیشتری دارد. پولس رسول هم در اول قرنتیان 9: 24-27 به تربیت بدنی اشاره می کند و از آن برای بیان حقایق روحانی استفاده می نماید. او زندگی مسیحی را به یک مسابقة دو تشبیه می کند که ما آنرا می دویم تا برندة جایزه شویم. اما جایزه ای که ما بدنبال آن هستیم تاج ابدیست که از بین نمی رود. در 2 تیموتاوس 2: 5، پولس رسول می گوید "و اگر کسی نیز پهلوانی کند تاج را به او نمی دهند اگر به قانون پهلوانی نکرده باشد." پولس دوباره در 2 تیموتاوس 4: 7 مثال یک ورزشکار را استفاده می کند "بجنگ نیکو جنگ کرده ام و دورة خود را بکمال رسانیده ایمانرا محفوظ داشته ام." در حالیکه تمرکز این آیات بر روی تمرین بدنی نیست، اینکه پولس از کلمات ورزشی استفاده می کند تا حقایق روحانی را به ما درس بدهد، نشاندهندة این است که پولس دیدی مثبت نسبت به تمرینات بدنی، و حتی مسابقات دارد. ما موجوداتی جسمانی و روحانی هستیم. درحالیکه قسمت روحانی وجود ما، بر اساس کتاب مقدس، مهمتر است، اما ما نباید هیچ جنبه ای از سلامتیمان را نه جسمانی و نه روحانی ندیده بگیریم.
مسلما، هیچ اشکالی با ورزش کردن مسیحیان نیست. در واقع، کتاب مقدس واضحا می گوید که ما باید از بدنمان بخوبی مواظبت کنیم (1 قرنتیان 6: 19-20). در ضمن، کتاب مقدس، به ما دربارة چیزهای بیهوده هشدار می دهد (1 سموئیل 16: 7، امثال 31: 30، 1 پطرس 3: 3-4). هدف ما از ورزش کردن نباید پرورش بدن بمنظور جلب توجه و تمجید دیگران باشد، بلکه هدف از ورزش باید بالابردن سلامتی بوده تا انرژی ما زیادتر شده آنرا برای اهداف روحانیمان بکار ببریم.
آیا یک مسیحی باید ورزش کند؟ کتاب مقدس دربارة سلامتی چه می گوید؟
کتاب مقدس دربارة بردن دیگران به دادگاه چه می گوید؟
سوال: کتاب مقدس دربارة بردن دیگران به دادگاه چه می گوید؟
جواب: پولس رسول ایمانداران قرنتس را راهنمایی کرد که همدیگر را به دادگاه نکشانند (1 قرنتیان 6 :1-8). برای مسیحیان اینکه نتوانند همدیگر را ببخشند و با هم صلح کنند یک شکست روحانیست. چرا کسی بخواهد مسیحی شود اگر مسیحیان هم همانقدر مشکل دارند و قادر به حل آنها نیستند؟ اما بهرحال، مواردی وجود دارد که دادگاه تنها راه حل بنظر می آید. مثلا اگر دستورالعمل کتاب مقدس برای آشتی کردن انجام شود(متی 18: 15-17) و کسی که در اشتباه و خطاکار است هنوز در خطای خود اصرار نماید، احتمال دارد رفتن به دادگاه لازم شود. اما این فقط باید بعداز دعاهای زیاد برای داشتن حکمت (یعقوب 1: 5) و مشورت با رهبران روحانی صورت گیرد.
تمام متن 1 قرنتیان 6: 1-6 در مورد اختلافات در کلیساست، اما پولس رسول وقتی از قضاوت در مورد مطالب این دنیا صحبت می کند، اشارة او به سیستم قانونی است. منظور پولس رسول این است که سیستم قانونی برای مسائل این دنیا و خارج از کلیساست. مسائل کلیسایی نباید به دادگاه برده شوند، بلکه باید در کلیسا قضاوت و حل گردند.
اعمال رسولان باب 21-22 دربارة پولس رسول صحبت می کند که دستگیر شد و به اشتباه در مورد کار خلافی که نکرده بود مورد اتهام قرار گرفت. رومیان او را دستگیر کردند و رئیس آنها پولس را بداخل برده دستور داد که او را با شلاق آنقدر بزنند که به خلافش اعتراف کند. او می خواست بفهمد که چرا مردم آنقدر از دست پولس عصبانی بودند. وقتی پولس را بستند که شلاق بزنند، پولس رسول به افسری که آنجا ایستاده بود گفت آیا این برای شما قانونی است که یک شهروند رومی را شلاق بزنید در حالیکه حتی او را دادگاهی نکرده اید؟ پولس رسول از قانون رومیان واز شهروندی خودش در روم برای حفاظت خودش استفاده کرد. تا وقتیکه انگیزه صحیح و قلب پاک باشد هیچ اشکالی در استفاده از سیستم قانونی نیست.
پولس رسول ادامه می دهد،"بلکه الان شما را بالکلیه قصوریست که با یکدیگر مرافعه دارید. چرا بیشتر مظلوم نمی شوید و چرا بیشتر مغبون نمی شوید." (1 قرنتیان 6: 7). چیزیکه پولس رسول اهمیت می دهد شهادت یک مسیحی است. خیلی بهتر است که از ما استفاده شود و یا مورد سوء استفاده قرار بگیریم تا اینکه کسی را با بردن به دادگاه از مسیح دورتر کنیم. کدام مهمتر است جنگ قانونی و یا جنگ روحانی برای نجات و حیات ابدی یک انسان؟
خلاصه، آیا مسیحیان در مورد مسائل کلیسایی باید همدیگر را به دادگاه ببرند؟ مطمئنا نه! آیا مسیحیان در مورد مسائل مدنی باید همدیگر را به دادگاه ببرند؟ در اینمورد هم باز اگر می توان از اینکار جلوگیری کرد، نه. آیا مسیحیان در مورد مسائل مدنی باید غیر مسیحیان را به دادگاه ببرند؟ باز هم اگر می توان از اینکار خودداری کرد، نه. بهر حال، امکان دارد که در بعضی موارد، مثل محافظت از حقوق خودمان (مثل مثال پولس رسول) لازم باشد که دنبال راه حل قانونی باشیم.
کتاب مقدس دربارة بردن دیگران به دادگاه چه می گوید؟