سوال: اِیتیِسِم یعنی چه؟
جواب: اِیتیِسِم دیدی است که در آن خدا وجود ندارد. اِیتیِسِم چیز جدیدی نیست. مزمور 14: 1، که داوود آنرا در هزار سال قبل از میلاد نوشت به اِیتیِسِم اشاره می کند: "احمق در دل خود می گوید که خدایی نیست." آمار اخیر نشان می دهد که تعداد بیشتری از مردم ادعا می کنند اِیتیِست یا بی خدا هستند.
آیا اِیتیِسِم واقعا آنطور که اِیتیِستها می گویند ایده ای منطقی است؟
چرا اِیتیِسِم وجود دارد؟ چرا خدا بسادگی خودش را به مردم ظاهر نمی کند تا وجودش ثابت شود؟ قطعا اگر خدا فقط ظاهر شود، دیگر نباید فکری کرد، بلکه همه به او ایمان خواهند داشت. مشکل اینجاست که این خواست خدا نیست که فقط مردم را قانع کند که وجود دارد. علاقة خدا در این است که مردم به او با ایمان اعتقاد داشته باشند (2 پطرس 3: 9) و هدیة نجات او را با ایمان دریافت کنند (یوحنا 3: 16). خدا بطور واضح وجود خود را بارها در عهد عتیق نشان داده است (پیدایش 6-9، خروج 14: 21-22، 1 پادشاهان 18: 19-31). آیا مردم ایمان داشتند که خدا وجود دارد؟ بله. آیا آنها از اعمال شریرانة خود بازگشت کرده و از خدا اطاعت کردند؟ نه. اگر کسی حاضر نیست وجود خدا را با ایمان قبول کند، یقینا حاضر نیست عیسی مسیح را با ایمان بعنوان نجات دهندة خود قبول کند (افسسیان 2: 8-9). علاقة خدا در این است که مردم مسیحی شوند نه اینکه فقط ایمان داشته باشند خدا وجود دارد.
کتاب مقدس به ما می گوید که وجود خدا را باید با ایمان قبول کرد. عبرانیان 11: 6 می گوید، "لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است زیرا هر که تقرب بخدا جوید لازمست که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می دهد." کتاب مقدس به ما یادآوری می کند که ما برکت یافته هستیم وقتیکه با ایمان وجود خدا را باور کرده به او اعتماد می کنیم: "عیسی گفت ای توما بعد از دیدنم ایمان آوردی خوشا بحال آنانیکه ندیده ایمان آورند" (یوحنا 20: 29).
وجود خدا باید بوسیلة ایمان قبول شود، اما معنی آن این نیست که ایمان به خدا چیزی غیر منطقی است. با گفتن اینکه "خدا وجود ندارد" مثل این است که ادعا کنیم ما همه چیز را دربارة همة چیزهایی که وجود دارد می دانیم و در همه جای دنیا و کهکشان بوده ایم و شاهد همه چیز بوده ایم. البته هیچکدام از اِیتیِستها این ادعا را نمی کنند. اما بهر حال معنی حرف آنها وقتیکه می گویند خدا وجود ندارد همین است. اِیتیِستها نمی توانند مثلا ثابت کنند که خدا در مرکز خورشید، و یا زیر ابرهای مریخ، یا در جای بسیار دوری از دسترسی نباشد. از آنجایی که این مکانها خارج از دسترس ما هستند، پس نمی توان ثابت کرد خدا وجود ندارد. برای هر دو باور کردن و باور نکردن وجود خدا ایمان لازم است . اِیتیِسِم را نمی توان ثابت کرد، و وجود خدا باید با ایمان قبول شود. واضح است که مسیحیان ایمانی قوی به وجود خدا دارند و اعتراف می کنند که قبول وجود خدا امری است با ایمان. اما در عین حال ما این عقیده را که ایمان به خدا امری غیر منطقی است رد می کنیم. ما باور داریم که وجود خدا می تواند به وضوح دیده شود، می تواند بسیار نزدیک احساس شود، و فلسفی و علمی هم هست. "آسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دستهایش خبر می دهد. روز سخن می راند تا روز و شب معرفت را اعلان می کند تا شب. سخن نیست و کلامی نی و آواز آنها شنیده نمی شود. قانون آنها در تمام جهان بیرون رفت و بیان آنها تا اقصای ربع مسکون"(مزمور 19: 1-4).
اِیتیِسِم یعنی چه؟
سوال: ِآگنوستیسیزم یعنی چه؟
جواب: آگنوستیسیزم دیدی است که در آن اثبات و یقین به وجود خدا غیرممکن است. کلمة "آگنوستیک" اساساً یعنی "ندانستن" آگنوستیسیزم یک نوع صادقانه ای از اِتیاِسم است. اِتیاِسم می گوید که خدا وجود ندارد- موقعیتی که نمی توان آنرا ثابت کرد. آگنوستیسیزم می گوید که بودن یا نبودن خدا را نمی توان ثابت کرد، پس غیرممکن است بدانیم آیا خدا وجود دارد یا نه. در اینمورد آگنوستیسیزم درست است که وجود خدا را نمی توان با دلیل ثابت یا رد کرد.
کتاب مقدس به ما می گوید که ما باید وجود خدا را با ایمان قبول کنیم. عبرانیان 11: 6 می گوید که بدون ایمان "رضایت خدا محال است، زیرا هر که تقرب بخدا جوید لازمست که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می دهد." خدا روح است (یوحنا 4: 24) پس او را نمی توان دید و یا لمس کرد. اگر خدا خود را ظاهر نکند، او بوسیلة حواس ما قابل تشخیص نیست (رومیان 1: 20). کتاب مقدس می گوید که وجود خدا را می توان بطور واضح در دنیا دید (مزمور 19: 14)، در طبیعت احساس کرد (رومیان 1: 18-22)، و در قلب تایید آنرا دریافت نمود (جامعه 3: 11).
کسانی که به آگنوستیسیزم اعتقاد دارند حاضر نیستند برای وجود و یا عدم وجود خدا تصمیم بگیرند. این مثل این است که شخص دائما لب مرز قرار داشته باشد. تِایستها وجود خدا را باور دارند و اِتیاِستها باور دارند که خدا وجود ندارد. آگنوستیکها عقیده دارند که نباید وجود یا عدم وجود خدا را باور کرد چون بهر حال دانستن آن غیرممکن است.
بیایید فقط بعنوان بحث، شواهد وجود خدا را که واضح و غیر قابل انکارند نام ببریم. اگر ما موقعیت تِایسم و آگنوستیسیزم را معادل فرض کنیم، در کدامیک باور به وجود زندگی بعد از مرگ معنی بیشتری می دهد؟ اگر خدایی نباشد، تِایست ها و آگنوستیکها همگی بعد از مرگ دیگر وجود ندارند. اما اگر خدا وجود داشته باشد، هم تِایستها و هم آگنوستیکها وقتی بمیرند باید به یکنفر جواب بدهند. با این دید، بیشتر معنی می دهد که تِایست باشیم تا آگنوستیک. اگر هیچکدام از این دو موقعیت قابل اثبات نیست، بنظر حکیمانه می رسد که هر نوع سعیی برای امتحان دقیق موقعیتی که می تواند ابدیت ایده آل را بهمراه داشته باشد،انجام شود.
طبیعی است که شکهایی بیایند. خیلی چیزها در این دنیا هستند که ما نمی فهمیم. خیلی از اوقات مردم به وجود خدا شک می کنند چون کارهای او را نمی فهمند و یا با انجام یا اجازة خدا برای انجام آنها موافق نیستند. بهر حال، بعنوان انسانهای فانی ما نباید انتظار داشته باشیم خدای غیر فانی را درک کنیم. رومیان 11: 33-34 می گوید،"زهی عمق دولتمندی و حکمت و علم خدا چقدر بعید از غوررسی است احکام او و فوق از کاوش است طریقهای وی ، زیرا کیست که رای خداوند را دانسته باشد یا که مشیر او باشد؟" ما باید خدا را با ایمان باور کنیم و با ایمان به راههای او اعتماد نماییم. خدا حاضر است و می خواهد که خود را به طرق عجیب به آنانی که او را باور می کنند ظاهر سازد. تثنیه 4: 29 می گوید،"لیکن اگر از آنجا یهوه خدای خود را بطلبی، او را خواهی یافت بشرطیکه او را بتمامی دل و بتمامی جان خود تفحص نمایی."
ِآگنوستیسیزم یعنی چه؟
سوال: ِآیا نجات جهانی/ یونیورسالیسِم کتاب مقدسی است؟
جواب: یونیورسالیسِم عقیده ایست که در آن همه نجات را دارند. امروزه خیلی از مردم هستند که به نجات جهانی اعتقاد دارند و قبول دارند که همه به بهشت خواهند رفت. احتمالا فکر اینکه مردها وزنان یک زندگی ابدی توام با شکنجه را در جهنم داشته باشند باعث می شود بعضی ها تعلیم کتاب مقدس را در اینباره رد کنند. برای بعضی ها زیاده روی در تمرکز بر محبت و ترحم خدا – و غفلت در مورد راستی و عدالت خداست – که باعث می شود آنها باور کنند خدا به همة موجودات رحم می کند. اما کلام خدا می گوید بعضی از مردم ابدیت را در جهنم خواهند گذرانید.
اول از همه، در کتاب مقدس واضح است که کسانی که فدیه نشده اند تا ابد در جهنم بسر خواهند برد. کلمات خود عیسی تایید می کند که زمان در بهشت برای کسانی که فدیه شده اند به همان اندازه است که برای کسانی که فدیه نشده اند و در جهنم بسر خواهند برد. متی 25: 46 می گوید "و ایشان (بی ایمانان) در عذاب جاودانی خواهند رفت اما عادلان در حیات جاودانی" بر اساس این آیه، تنبیه کسانی که نجات را ندارند به همان اندازه ابدی است که زندگی عادلان. بعضی ایمان دارند که آنهایی که در جهنم هستند روزی نابود می شوند، اما خداوند خودش تاکید می کند که آنها ابدی می باشند. متی 25: 41 و مرقس 9: 44 جهنم را بصورت "آتش ابدی" و آتشی که خاموش نمی شود" توصیف می کنند.
چطور یکنفر می تواند از این آتش خاموش نشدنی دوری کند؟ خیلی از مردم عقیده دارند که همة راهها – همة مذاهب و همة عقاید – به بهشت منتهی می شوند، یا فکر می کنند که خدا آنقدر پر از محبت و رحمت است که اجازه می دهد همة مردم به بهشت داخل شوند. خدا مطمئنا پر از رحمت و راستیست، این خصوصیات او باعث شد که پسرش، عیسی مسیح، را به زمین بفرستد تا بر روی صلیب جانش را برای ما بدهد. عیس مسیح تنها دریست که به بهشت ابدی باز می شود. اعمال رسولان 4: 12 می گوید "در هیچکس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان بمردم عطا نشده که بدان ما باید نجات یابیم"." زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که عیسی مسیح باشد" (1 تیموتاوس 2: 5). در یوحنا 14: 6 عیسی می گوید "من راه و راستی و حیات هستم هیچکس نزد پدر جز بوسیلة من نمی آید" یوحنا 3: 16، "زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانة خود را دادتا هر که بر او ایمان آوَرَد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد". اگر ما پسر خدا را رد کنیم، آنوقت شرایط دریافت نجات را نخواهیم داشت (یوحنا 3: 16، 18، 36).
با آیاتی مثل اینها، واضح می شود که یونیوِرسالیسم و نجات همگانی عقیده ای کتاب مقدسی نیست. یونیوِرسالیسم در اصل اعتقاد مستقیما بر خلاف تعلیم کتاب مقدس است. در حالیکه خیلی از مردم مسیحیان را به انعطاف ناپذیری و انگشت نما بودن محکوم می کنند، باید بیاد داشته باشیم که اینها کلمات خود عیسی مسیح هستند. مسیحیان این عقاید را از خودشان در نیاورده یا بسط نداده اند، بلکه مسیحیان فقط آنچه خداوند گفته است تکرار می کنند. مردم انتخاب می کنند که پیغام را رد کنند، چون نمی خواهند با گناهانشان روبرو شوند و اعتراف کنند که برای نجات به خداوند احتیاج دارند. این گفته که کسانیکه تامین نجات خدا را از طریق پسرش رد می کنند هم نجات خواهند داشت، کوچک کردن قدوسیت و عدالت خداست و نیاز قربانی شدن مسیح بجای ما را رد می کند.
ِآیا نجات جهانی/ یونیورسالیسِم کتاب مقدسی است؟
سوال: ِآیا اَنیهیلِیشنیسم کتاب مقدسی است؟
جواب: اَنیهیلِیشنیسم اعتقادیست که در آن بی ایمانان عذاب ابدی در جهنم را تجربه نخواهند کرد، اما در عوض بعد از مرگ تجزیه و نابود می شوند. برای بسیاری اَنیهیلِیشنیسم عقیدة جالبی است چون ایدة بسر بردن در جهنم بطور ابدی بسیار دردناک بنظر می آید. درحالیکه در کتاب مقدس آیات و قسمتهایی وجود دارد که بنظر می آید اَنیهیلِیشنیسم را مطرح می کنند، اما وقتی به همة قسمتهای کتاب مقدس نگاه می کنیم که ببینیم دربارة سرنوشت شریر چه می گوید، می بینیم که حقیقت تنبیه ابدی در جهنم را بیان می کند. ایمان به اَنیهیلِیشنیسم نتیجة یک یا چند سوء تفاهم در اصول اعتقادی است که از این قرار می باشند 1) نتیجة گناه، 2) عدالت خدا، 3) خصوصیات جهنم.
در مورد خصوصیات جهنم، اَنیهیلِیشنیسم معنی دریاچة آتش را اشتباه برداشت می کند. واضح است که اگر انسان در دریاچة سوزان و پر از آتش انداخته شود، تقریبا در جا سوخته شده از بین می رود. بهر حال منظور از دریاچة آتش هم از نظر جسمانی و هم از نظر روحانیست. منظور فقط انداخته شدن بدن جسمانی به دریاچة آتش نیست، بلکه منظور جسم و جان و روح با هم است. روح با آتش جسمانی سوخته نمی شود. بنظر می آید که بدن ابدی بی ایمانان هم مثل بدن ابدی ایمانداران همیشگی است (مکاشفه 20: 13، اعمال 24: 15). اینها بدنهایی ابدی هستند.
ابدیت جنبه ایست که اَنیهیلِیشنیسم کاملا آنرا درک نمی کند. اَنیهیلِیشنیستها در اینمورد درست هستند که می گویند لغت یونانی اِیونیون، که معمولا به ابدی ترجمه می شود، واقعا معنی ابدی را نمی دهد، بلکه بطور مخصوص به یک زمان و یک دورة زمانی اشاره می کند. بهر حال، واضح است که در عهد جدید، اِیونیون گاهی برای اشاره به ابدیت استفاده می شود. مکاشفه 20: 10 از شیطان، وحش، و نبی دروغین صحبت می کند که به دریاچة آتش انداخته می شوند تا عذاب بکشند "روز و شب تا ابدالاباد." واضح است که این سه با انداخته شدن به دریاچة آتش نابود نمی شوند. پس چرا بقای بی ایمانان نمی تواند اینطور باشد (مکاشفه 20: 14-15)؟ قانع کننده ترین سند جهنم ابدی در متی 25: 46 است، "و ایشان (بی ایمانان) در عذاب جاودانی خواهند رفت اما عادلان در حیات جاودانی." در این آیه، همان لغت یونانی برای سرنوشت شریر و سرنوشت عادل هر دو استفاده شده است. اگر شریران فقط برای مدتی در عذاب باشند یعنی عادلان هم فقط برای مدتی زندگی در بهشت را تجربه می کنند. اگر ایمانداران تا ابد در بهشت خواهند بود، بی ایمانان هم تا ابد در جهنم خواهند بود.
مخالفت دیگر اَنیهیلِیشنیستها این است که این بی عدالتی خداست که برای گناه کردن بمدت محدود شخص باید بمدت نامحدود تنبیه شود. این چه عدالتیست که کسی را که مثلا 70 سال گناه کرده است برای ابدیت تنبه کنند؟ جواب این است که گناه تنبیه ابدی دارد چون بر علیه خدایی ابدی انجام شده است. وقتی پادشاه داود گناه زنا و قتل را انجام داد، گفت " بتو، و بتو تنها، گناه ورزیده و در نظر تو این بدی را کرده ام." (مزمور 51: 4). داوود بر علیه بتشیبع و اوریا گناه کرده بود، پس چطور ادعا می کرد که فقط بر علیه خدا گناه کرده است؟ داوود فهمیده بود که همة گناهان درنهایت بر علیه خدا انجام می شوند. خدا ابدیست. پس همة گناهانی که بر علیه او انجام می شوند سزاوار تنبیه ابدی هستند. مسئله طول زمانی گناه ما نیست بلکه مسئله شخصیت خدایی است که بر علیه او گناه می کنیم.
جنبة شخصی تری از اَنیهیلِیشنیسم این است که ما نمی توانیم در بهشت خوشحال باشیم وقتیکه می دانیم بعضی از عزیزانمان در جهنم عذاب می کشند. بهر حال، وقتی ما به بهشت برسیم، چیزی وجود نخواهد داشت که ما را غمگین کند و موردی برای شکایت نخواهد بود. مکاشفه 21: 4 به ما می گوید "و خدا هر اشکی از چشمان ایشان پاک خواهد کرد و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد دیگر رو نخواهد نمود زیرا که چیزهای اول درگذشت." اگر بعضی از عزیزان ما در بهشت نباشند، ما صد در صد در توافق با خدا خواهیم بود که آنها متعلق به آنجا نیستند و نتیجة قبول نکردن مسیح را بعنوان تنها نجات دهندة خود می بینند (یوحنا 3: 16، 14: 6). خیلی سخت است که این را بفهمیم، اما با نبودن آنها غمگین نخواهیم بود. تمرکز ما نباید روی این باشد که چطور در نبودن همة عزیزانمان از بودن در بهشت لذت ببریم، بلکه تمرکز ما باید روی این باشد که چطور آنها را بطرف ایمان به مسیح ببریم که آنها هم آنجا باشند.
جهنم احتمالا دلیل اولیه ایست که چرا خدا عیسی مسیح را فرستاد تا جریمة گناهان ما را بپردازد. تجزیه و نابود شدن بعد از مرگ، دردناک نیست، اما ابدیت در جهنم بقای دردناکیست. مرگ عیسی مرگ ابدی بود که جریمة گناه ابدی ما را پرداخت تا ما مجبور به پرداخت ابدی آن در جهنم نباشیم (2 قرنتیان 5: 21). وقتی ما ایمانمان را بر روی او قرار می دهیم، نجات می یابیم، بخشیده می شویم، پاک می گردیم، و وعدة یک خانة ابدی در بهشت را بدست می آوریم. اما اگر هدیة حیات ابدی خدا را رد کنیم، با ثمرة ابدی این تصمیم مواجه خواهیم شد.
ِآیا اَنیهیلِیشنیسم کتاب مقدسی است؟
سوال: ِتِایسِم باز یعنی چه؟
جواب: "تِایسِم باز" یا " باز بودن خداشناسی" و "باز بود خدا" سعیی است برای توضیح پیشدانی خدا در رابطه با ارادة آزاد انسان. بحث خداشناسی باز اساسا این است که انسانها حقیقتا آزادند، اگر خدا دقیقا آینده را می دانست، انسانها نمی توانستند واقعا آزاد باشند. بنابراین، خدا کاملا همه چیز را دربارة آینده نمی داند. خداشناسی باز می گوید که آینده دانستنی نیست. بنابراین، خدا آنچه را که دانستنیست می داند، نه آینده را.
خداشناسی باز این را بر اساس آیاتی از کتاب مقدس باور دارد که می گوید خدا "پشیمان شد" یا "تعجب کرد" و یا "بنظر می آید که "مطلع شد" (پیدایش 6: 6، 22: 12، خروج 32: 14، یونس 3: 10). در نور آیات بسیار دیگری که اعلام می کند خدا آینده را می داند، می توان این آیات را اینطور درک کرد که خدا خود را بطوری که انسان او را درک کند توضیح می دهد. خدا می داند که اعمال و تصمیمات ما چه خواهند بود، اما او تغییر عقیده می دهد یعنی در رابطه با اعمال ما عملش را عوض می کند. معنی ناراحتی خدا از شرارت انسان این نیست که از انجام آنها اطلاع نداشت.
بر خلاف خداشناسی باز، مزمور 139: 4، 16 می گوید "زیرا که سخنی بر زبان من نیست جز اینکه تو ای خداوند آنرا تما مادانسته ای...چشمان تو جنین مرا دیده است. و در دفتر تو همة اعضای من نوشته شده." چطور خدا می توانست نبوت های در مورد مسیح را با آنهمه جزئیات در عهد عتیق بیان کند اگر از آینده خبر نداشت؟ و چطور خدا بهر شکلی می توانست نجات ما را تضمین کند اگر از آینده خبر نداشت؟
در نهایت، خداشناسی باز اشتباه است در اینکه سعی می کند چیزی را که نمی توان توضیح داد توضیح دهد – یعنی رابطه بین پیشدانی خدا و ارادة آزاد انسان. درست مثل غایت کَلوینیسِم که اشتباه است چون انسان را فقط بعنوان یک عروسک از پیش برنامه ریزی شده معرفی می کند، خداشناسی باز هم اشتباه است چون عالِم بودن و اقتدار و بزرگی خدا را رد می کند. خدا را باید با ایمان درک کرد، چون "بدون ایمان بدست آوردن رضایت خدا محال است" (عبرانیان 11: 6 الف). پس خداشناسی باز کتاب مقدسی نیست و فقط یک راهی است برای انسان فانی که سعی می کند خدای باقی و ابدی را درک کند. پیروان مسیح باید خداشناسی باز را رد کنند. درحالیکه خداشناسی باز توضیحی برای رابطة بین پیشدانی خدا و ارادة آزاد انسان است، اما توضیحی کتاب مقدسی نیست.
ِتِایسِم باز یعنی چه؟
سوال: ِدید پِرِتِریسِم از زمانهای آخر چیست؟
جواب: تفسیر پِرِتِریست از کتاب مکاشفه در کلام خدا بصورت نماد و دربارة مشکلات کلیسای اولیه است، نه آنچه در زمانهای آخر اتفاق می افتد. پِرِتِریسِم نبوتی بودن بیشتر قسمتهای کتاب مکاشفه را رد می کند. پِرِتِریسِم در سطوح مختلف تفسیر نمادی را اختیار می کند با این برداشت که مکاشفه به جریاناتی در آینده مربوط نیست. پِرِتِریسِم تعلیم می دهد که همة نبوتهای زمانهای آخر در عهد جدید در 70 میلادی بوقوع پیوست وقتیکه رومیان به اورشلیم و اسرائیل حمله کردند و آنجا را ویران نمودند.
نامه به کلیساها در مکاشفه 2 و 3 به کلیساهای واقعی موجود در قرن اول نوشته شدند و برای کلیساهای امروزه هم کاربرد عملی دارند. اما بخشهای 6-22، اگر مثل سایر نبوتهای کتاب مقدس تعبیر شوند، دربارة وقایعی در آینده نوشته شده اند. دلیلی وجود ندارد که نبوتها ی مکاشفه را فقط بصورت مَثَل قبول کنیم. نبوتهایی که قبلا انجام شده اند، به معنی واقعی کلمه انجام شده اند. مثلا همة آیات عهد عتیق که آمدن اولیة عیسی مسیح را پیشگویی کردند، حقیقتا در عیسی بوقوع پیوستند. مسیح در همان زمانی آمد که برای آمدنش پیشگویی شده بود(دانیال 9: 25-26). مسیح از یک باکره بدنیا آمد (اشعیا 7: 14). او برای گناهان ما زجر کشید و مرد (اشعیا 53: 5-9). اینها فقط چند نمونه از صدها نبوتهای عهد عتیق هستند که خدا به انبیا داد و در کتاب مقدس ثبت شده و به انجام رسیدند. بطور ساده اینکه معنی نمی دهد اگر بخواهیم نبوتهایی را که هنوز انجام نشده اند بصورت مَثَل قبول کنیم و یا آنها را طور دیگری بجز آنچه نوشته شده است درک نمائیم.
بعلاوه پِرِتِریسِم کاملا با تفسیر خودش از کتاب مکاشفه در تضاد است. بر طبق دید پِرِتِریسِم از زمانهای آخر، بابهای 6-18 مکاشفه بصورت نماد و مَثَل بیان شده است و نه به معنی واقعی کلمه. اما باب 19 بر اساس پِرِتِریست واقعا اتفاق خواهد افتاد. عیسی مسیح واقعا و در جسم بر خواهد گشت. بعد در باب 20 دوباره بصورت مَثَل تفسیر می شود، در حالیکه دوباره در بابهای 21-22 قسمتی که می گوید آسمانی جدید و زمینی جدید خواهد بود بصورت واقعی کلمه برداشت می شوند. کسی انکار نمی کند که مکاشفه حامل رویاهایی عجیب و گاهی مبهم است. کسی هم انکار نمی کند که مکاشفه بعضی چیزها را بصورت مَثَل می گوید. اما خودسرانه عمدا انکار حقیقی بودن قسمتهای بخصوصی از مکاشفه خراب کردن اساس تفسیر هر کتابی به معنی واقعی کلمه است. اگر مُهرها، شیپورها، کاسه ها، شاهدان، 144000، وحش، نبی کاذب، سلطنت هزار ساله، و غیره همه مثال یا نماد باشند، بر چه اساسی ما ادعا می کنیم که بازگشت ثانوی مسیح بروی زمین حقیقی است؟ این شکست پِرِتِریسِم است – که تفسیر مکاشفه را بعهدة عقیدة مفسر وامی گذارد. در عوض ما باید آنرا بخوانیم، باور کنیم، و اطاعت نمائیم – هم به معنی واقعی کلمه و هم بطور دقیق.
ِدید پِرِتِریسِم از زمانهای آخر چیست؟