سوال: خداشناسی سیستماتیک یعنی چه؟
جواب: "سیستماتیک" اشاره به چیزی می کند که در یک سیستم قرار داده شده باشد. بنابراین خداشناسی سیستماتیک یعنی تقسیم خداشناسی به سیستمهایی که قسمتهای مختلف آنرا توضیح می دهد. مثلا، خیلی از کتابهای کتاب مقدس در مورد فرشتگان اطلاعات می دهد. هیچکدام از کتابها دربارة فرشتگان تمام اطلاعات را نمی دهد. خداشناسی سیستماتیک همة اطلاعات دربارة فرشتگان را از کتابهای کتاب مقدس در می آورد و آنرا در یک سیستم منظم کرده و به آن فرشته شناسی می گویند. این خداشناسی سیستماتیک است-نظم دادن به تعالیم کتاب مقدس در سیستمهای طبق بندی شده.
خداشناسی پِراپِر یا پَتِرولوژی مطالعه دربارة خدای پدر است. کریستولوژی مطالعه دربارة خدای پسر، خداوند عیسی مسیح، است. نوماتولوژی مطالعه دربارة روح القدس است. بیبلیولوژی مطالعة کتاب مقدس است. ساتریولوژی مطالعة نجات است. اِکلِزیولوژی مطالعة کلیساست. اِسکاتولوژی مطالعة زمانهای آخر است. اَنجِلولوژی مطالعة فرشتگان است. دِمانولوژی مسیحی مطالعة فرشتگان شریر (دیوها) از نظر مسیحیان است. هامارتیولوژی مطالعة گناه است. خداشناسی سیستماتیک وسیلة مهمی برای کمک به ماست تا کتاب مقدس را بصورت منظم درک کرده و آنرا تعلیم دهیم.
علاوه بر خداشناسی سیستماتیک، روشهای دیگری هست که خداشناسی را می توان تقسیم کرد. خداشناسی کتاب مقدسی مطالعة کتاب یا کتابهای مخصوصی از کتاب مقدس است دربارة اینکه تمرکز آنها بر روی چه جنبه هایی از خداشناسیست. مثلا، انجیل یوحنا خیلی کریستولوژی دارد چون بیشتر تمرکز آن روی الهیت مسیح است (یوحنا 1: 1و 14، 8: 58، 10: 30، 20: 28). خداشناسی تاریخی مطالعة اصول ایمان است و اینکه چطور در طی تاریج کلیسای مسیحی توسعه یافته است. خداشناسی دُگماتیک مطالعة اصول ایمان گروه خاصی از مسیحیان است که اصول ایمانی منظمی دارند-مثلا، خداشناسی کَلوِنیستیک و خداشناسی دیسپِنسِیشنال. خداشناسی کانتِمپوراری مطالعة اصول ایمانی است که اخیرا مورد توجه و توسعه قرار گرفته است. مهم نیست چه روشی از خداشناسی مورد مطالعه قرار می گیرد، چیزی که مهم است این است که خداشناسی مطالعه شود.
خداشناسی سیستماتیک یعنی چه؟
سوال: جهان بینی یک مسیحی چیست؟
جواب: یک "جهان بینی" اشاره به یک نقطه نظر مخصوص دربارة مفهوم کامل و کلی از دنیاست. جهان بینی یک شخص یعنی "تصویر بزرگی" که او از هماهنگی تمام اعتقاداتش دربارة دنیا دارد. درواقع این روش درک شخص از واقعیتهاست. جهان بینی یک شخص پایة تمام تصمیمات روزانة او و بنابراین بسیار مهم است.
در نظر بگیرید چند نفر به یک سیب که روی میز گذاشته شده است نگاه می کنند. یک گیاه شناس به آن سیب نگاه می کند و آنرا در بین گیاهان رده بندی می کند. یک هنرمند آنرا جسم جامد و بیحرکتی می بیند و از روی آن نقاشی می کند. یک میوه فروش به آن بعنوان کالا نگاه می کند و از آن صورت برداری می کند. یک بچه به آن بعنوان خوراکی نگاه می کند و آنرا می خورد. اینکه ما به هر موقعیتی چطور نگاه می کنیم، بستگی به این دارد که در کل به جهان چطور نگاه می کنیم. هر جهان بینی، مسیحی و غیر مسیحی، حداقل با این سه سوال روبروست.
1) ما از کجا آمدیم؟ (وچرا اینجا هستیم؟)
2) دنیا چه مشکلی دارد؟
3) ما چطور می توانیم این مشکل را حل کنیم؟
امروزه جهان بینی اکثریت مردم پرستش طبیعت است، که به این سه سوال اینطور جواب می دهد. 1) ما نتیجة عمل تصادفی طبیعت هستیم و مقصود خاصی در پیدایش ما وجود ندارد. 2) ما به طبیعت آنطور که باید احترام نمی گذاریم. 3) ما باید دنیا را از طریق شناخت محیط زیست و احیای آن نجات بدهیم. جهان بینی یک طبیعت پرست باعث خیلی از فلسفه های مربوط به آن می شود مثل اصول اخلاقی نسبی، مسئول بودن انسان برای معنی دادن به زندگی خودش، قبول هر ایده ای که نتیجه می دهد، و فراهم کردن محیط و زندگی ایده ال.
جهان بینی یک مسیحی، به این سه سوال اینطور جواب می دهد. 1) ما مخلوق خدا هستیم، آفریده شده ایم که به دنیا حکومت کنیم و با خدا مشارکت داشته باشیم (پیدایش 1: 27-28 و 2: 15). 2) ما به خدا گناه کرده ایم و همة دنیا را به لعنت گرفتار کرده ایم (پیدایش 3). 3) خدا خودش دنیا را بوسیلة قربانی پسرش عیسی مسیح و پرداخت کفاره، نجات داده است (پیدایش 3: 15، لوقا 19: 10)، و او روزی خلقت را به حالت کامل اولیه اش احیا خواهد کرد (اشعیا 65: 17-25). جهان بینی مسیحی ما را به ایمان به اصول اخلاقی ثابت، معجزات، اصالت انسانی، و امکان نجات هدایت می کند.
خیلی مهم است که بیاد داشته باشیم یک جهان بینی کلی و جامع است و در همة ابعاد زندگی اثر می گذارد، از پول گرفته تا اصول اخلاقی، و از سیاست تا هنر. مسیحیت حقیقی چیزی بیشتر از یک مشت عقاید است که برای استفاده در کلیسا بکار می رود. مسیحیت آنطور که در کتاب مقدس درس می دهد خودش یک جهان بینیست. کتاب مقدس هرگز زندگی مذهبی و زندگی دنیوی را جدا نمی کند، زندگی مسیحی تنها زندگی است که وجود دارد. عیسی دربارة خودش ادعا کرد که او "راه و راستی و حیات" است (یوحنا 14: 6) و با چنین ادعایی، جهان بینی ما شد.
جهان بینی یک مسیحی چیست؟
سوال: سرنوشت یعنی چه؟ آیا سرنوشت کتاب مقدسیست؟
جواب: رومیان 8 : 29-30 به ما می گوید، "زیرا آنانیرا که از قبل شناخت ایشانرا نیز از پیش معین فرمود تا بصورت پسرش متشکل شوند تا او نخستزاده از برادران بسیار باشد. و آنانیرا که خواند ایشانرا نیز عادل گردانید و آنانیرا که عادل گردانید ایشانرا نیز جلال داد". افسسیان 1 : 5 و 11 می گوید، "که ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسر خوانده شویم بوساطت عیسی مسیح بر حسب خوشنودی ارادة خود.......که ما نیز در وی میراث او شده ایم چنانکه پیش معین گشتیم بر حسب قصد او که همة چیزها را موافق رای ارادة خود می کند". بسیاری از مردم با این عقیدة از پیش معین کردن شدیدا مخالفت می کنند. بهر حال، سرنوشت یک مطلب کتاب مقدسی است. اما کلید درک آن در این است که این سرنوشت یا از پیش معین شدن از نظر کتاب مقدس چه مفهومی دارد.
کلمة از پیش معین شدن یا سرنوشت در کلام خدا از کلمة یونانی "پروریزو" می آید یعنی قبل از اتفاق تعیین شده است. پس سرنوشت چیزیست که خدا تعیین می کند حتی قبل از اینکه بوقوع بپیوندد. خدا چه چیز را از قبل تعیین کرده است؟ بر اساس رومیان 8 : 29-30، خدا تعیین کرد که افراد بخصوصی بشکل پسرش در آیند، خوانده شوند، عادل شوند، و جلال بیابند. اساسا، خدا از قبل تعیین می کند که افراد بخصوصی نجات بیابند. آیات زیادی در کتاب مقدس وجود دارد که اشاره به انتخاب شدن ایمانداران می کنند (متی 24 : 22 و 31، مرقس 13 : 20 و 27، رومیان 8 : 33 و 9: 11 و 11: 5-7 و 28، افسسیان 1: 11، کولسیان 3: 12، 1 تسالونیکیان 1: 4، 1 تیموتاووس 5 : 21، 2 تیموتاووس 2: 10، تیطس 1: 1، 1 پطرس 1: 1-2 و 2: 9، 2 پطرس 1: 10). سرنوشت یک تعلیم کتاب مقدسی است که خدا با اقتدار خدایی خود انتخاب می کند افراد خاصی نجات یابند.
معمول ترین مخالفت با اعتقاد به سرنوشت مسئلة بی عدالتیست. چرا خدا افراد بخصوصی را انتخاب می کند و بقیه را انتخاب نمی کند.؟ چیز مهمی که باید بیاد داشت این است که کسی لیاقت نجات را ندارد. همة ما گناه کرده ایم (رومیان 3: 23)، و همة ما لایق تنبیه ابدی هستیم (رومیان 6: 23). در نتیجه، خدا کاملا عادل است اگر همة ما را برای ابد به جهنم بفرستد. بهر حال، خدا انتخاب می کند که بعضی را نجات دهد. او نسبت به کسانیکه انتخاب نمی کند بی عدالت نیست، چون آنها آنچه لیاقت آنرا دارند دریافت می کنند. انتخاب خدا بخاطر فیض او نسبت به بعضی بی عدالتی به بقیه نیست. هیچکس چیزی از خدا طلب ندارد، بنابراین، کسی نمی تواند به او اعتراض کند اگر از او چیزی دریافت نکند. مثل این است که شخصی بدون ترتیب خاصی به پنج نفر در بین بیست نفر پول بدهد. آیا پانزده نفری که پولی نگرفتند ناراحت می شوند؟ احتمالا، آیا آنها حق دارند ناراحت شوند؟ نه، چرا؟ چون آن شخص به کسی بدهکار نبود. فقط آن شخص تصمیم گرفته بود نسبت به بعضی سخاوتمند باشد.
اگر خدا انتخاب می کند چه کسی نجات یابد، آیا این ارادة آزاد ما را برای ایمان به مسیح زیر سوال نمی برد؟ کتاب مقدس می گوید که ما حق انتخاب داریم-همة کسانی که به عیسی مسیح ایمان بیاورند نجات می یابند (یوحنا 3: 16، رومیان 10: 9-10). کتاب مقدس هرگز نمی گوید که خدا کسی را که به او ایمان می آورد و یا بدنبال او می گردد رد می کند (تثنیه 4 : 29). به یکنوعی، در سِرِ خدا، سرنوشت با جذب شدن شخص بسوی خدا و ایمان و نجات او دست در دست هم عمل می کنند (یوحنا 6: 44) (رومیان 1 : 16). خدا تعیین می کند که چه کسی نجات خواهد یافت، و ما باید مسیح را انتخاب کنیم تا نجات یابیم. هر دو حقیقت و صحیح هستند. رومیان 11: 33 می گوید، "زهی عمق دولتمندی و حکمت و علم خدا چقدر بعید از غوررسی است احکام او و فوق از کاوش است طریقهای وی."
سرنوشت یعنی چه؟ آیا سرنوشت کتاب مقدسیست؟
سوال: کَلوِنیسِم یا آرمِنیِنیسم، کدام درست است؟
جواب: کَلوِنیسِم و آرمِنیِنیسم دو دید در خداشناسی هستند که سعی بر توضیح رابطة بین اقتدار خدا و مسئولیت انسان در نجات انسان را دارند. کَلوِنیسِم بخاطر اسم جان کَلوین، یک خداشناس فرانسوی بود که بین سالهای 1509- 1564 زندگی می کرد. آرمِنیِنیسم بخاطر جِیکوبوس آرمینییوس، یک خداشناس هلندی بود که بین سالهای 1560-1609 زندگی می کرد.
هر دو روش را می توان با پنج نکته خلاصه کرد. کَلوِنیسِم کاملا مسئولیت را از انسان بر می دارد در حالیکه آرمِنیِنیسم قسمتی از مسئوایت انسان را بر می دارد. سلب مسئولیت کامل می گوید که انسان از هر نظر بوسیلة گناه آلوده شده است و خودش قادر نیست که با تصمیم خود پیش خدا برود. سلب مسئولیت نسبی می گوید که انسان از هر نظر بوسیلة گناه آلوده شده است، اما نه در حدی که نتواند تصمیم بگیرد و ایمانش را روی خدا بگذارد.
کَلوِنیسِم فدیه را محدود می بیند، در حالیکه آرمِنیِنیسم آنرا نامحدود. این مطلب در میان پنج نکته متناقض ترین می باشد. فدیة محدود یعنی ایمان به اینکه عیسی فقط برای برگزیدگان مرد. فدیة نامحدود یعنی ایمان به اینکه عیسی برای همه مرد، اما مرگ او اثری ندارد تا وقتیکه شخصی آن فدیه را با ایمان دریافت کند.
کَلوِنیسِم شامل این ایمان می شود که فیض خدا غیر قابل مقاومت است، در حالیکه آرمِنیِنیسم می گوید یک نفر می تواند با فیض خدا مقاومت کند. فیض غیر قابل مقاومت می گوید وقتی خدا شخصی را برای نجات می خواند، آن شخص بدون مقاومت به نجات می آید. فیض قابل مقاومت می گوید که خدا همه را برای نجات می خواند، اما خیلی ها با او مقاومت و او را رد می کنند.
کَلوِنیسِم به پافشاری مقدسین اعتقاد دارد در حالیکه آرمِنیِنیسم به نجات شرطی معتقد است. پافشاری مقدسین اشاره به این است که وقتی کسی بوسیلة خدا برگزیده شد در ایمان پافشاری می کند و بطور دائم مسیح را انکار نکرده از او رو بر نمی گرداند. نجات شرطی دیدی است که یک ایماندار به مسیح می تواند با ارادة آزاد از مسیح رو بگرداند و نجاتش را از دست بدهد.
بنابراین، در بحث کَلوِنیسِم در مقابل آرمِنیِنیسم، چه کسی درست می گوید؟ جالب توجه است که در بدن مسیح همه نوع مخلوط از کَلوِنیسِم و آرمِنیِنیسم وجود دارد. هستند که پنج نکتة کَلوِنیست را دارند و یا پنج نکتة آرمِنییَن را و در عین حال بعضی سه نکتة کَلوِنیست و دو نکتة آرمِنییَن را برداشته اند. خیلی از ایمانداران به مخلوطی از هر دو دید اعتقاد دارند. در نهایت، دید ما این است که هر دو سیستم در این مطلب که می خواهند چیزهایی را که نمی توان توضیح داد توضیح دهند قاصرند. انسان ها قادر نیستند که چنین مطالبی را درک کنند. بله، خدا قادر مطلق است و همه چیز را می داند. بله، انسانها خوانده شده اند که تصمیم صادقانه ای برای ایمان آوردن به مسیح برای نجاتشان بگیرند. این دو حقیقت بنظر ما مغایر می آیند، اما در فکر خدا کاملا واضحند.
کَلوِنیسِم یا آرمِنیِنیسم، کدام درست است؟
سوال: پرِمِلِنیالیسم چیست؟
جواب: پرِمِلِنیالیسم دیدی است که در آن بازگشت ثانوی مسیح قبل از سلطنت هزار ساله اش اتفاق می افتد، و اینکه سلطنت هزارساله واقعا هزار سال سلطنت مسیح بر روی زمین است. برای درک و تفسیر قسمتهایی از کلام خدا که دربارة وقایع زمانهای آخر است، دو چیز باید واضحا درک شوند: یکی روش صحیح تفسیر کلام خدا و دیگر تمایز دادن بین قوم اسرائیل (یهودیان) و کلیسا (ایمانداران به عیسی مسیح).
اول اینکه، روش صحیح تفسیر کلام خدا این است که تفسیر قسمتهای مختلف کتاب مقدس با هم هماهنگی داشته و خارج از مفهوم اصلی کتاب مقدس نباشند. یعنی هر قسمت از کلام باید طوری تفسیر شود که در هماهنگی با گروهی که خطاب به آنها نوشته شده، گروهی که دربارة آنها نوشته شده، و گروهی که آنرا نوشته اند، و غیره باشد. خیلی مهم است که بدانیم نویسنده کیست، خطاب به چه کسانیست، و سابقة تاریخی هر قسمتی را که تفسیر می کنیم بدانیم. تاریخچه و فرهنگ زمان بتحریر در آمدن هر قسمت معنی اصلی آن قسمت را مشخص می کند. همچنین مهم است که بیاد داشته باشیم کلام خدا خودش خود را تفسیر می کند. اینطور که اغلب یک قسمت در مورد موضوعی صحبت می کند که در قسمتهای دیگر کتاب مقدس هم آمده است. مهم است که همة این قسمتها را بطور هماهنگ با یکدیگر تفسیر کرد.
بالاخره، و مهمتر از همه، قسمتهای کتاب مقدس را باید همیشه عادی و ساده و معمولی و همانطور که هست تلقی کرده معنی کرد مگر اینکه محتوای آن قسمت دلالت بر تمثیلی بودن آن داشته باشد. تفسیر معمولی و ساده احتمال استفاده از تمثیلها را رد نمی کند. بر عکس، مفسر را تشویق می کند که زبان تمثیلی را در معنی یک قسمت نخواند مگر اینکه برای محتوای آن مناسب باشد. خیلی مهم است که هرگز دنبال معنی "عمیقتر" و یا "روحانی تر" از آنچه بیان شده نگردیم. این خطرناک است که قسمتی از کلام را خودمان روحانی تر کنیم چون تفسیر اصلی و دقیق را از فکر خواننده دور می کند. این می تواند باعث شود که دیگر استاندارد تفسیر کردن که بدون نظر شخصی باشد وجود نداشته باشد و در عوض، کلام خدا وسیله ای شود برای تفسیر و معنی کردن بر اساس نظرات شخصی مردم. دوم پطرس 1: 20-21 به ما یادآوری می کند که "هیچ نبوت کتاب مقدس از تفسیر خود نبی نیست. زیرا که نبوت به ارادة انسان هرگز آورده نشد بلکه مردمان بروح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند".
وقتی این اصول تفسیر کردن را رعایت می کنیم، باید دیده شود که اسرائیل (فرزندان و نسل جسمانی ابراهیم) و کلیسا (همة ایمانداران عهد جدید) دو گروه مجزا هستند. خیلی مهم است که تشخیص دهیم اسرائیل و کلیسا از هم جدا هستند چون، اگر این اشتباها درک شود، کلام خدا اشتباه تفسیر می گردد. بخصوص قسمتهایی که احتمال تفسیر غلط آنها می رود قسمتهایی است که در مورد وعده هایی است که به اسرائیل داده شده (چه انجام شده و چه انجام نشده). چنین وعده هایی نباید به کلیسا منسوب شوند. بیاد داشته باشید که محتوای هر قسمت نشان می دهد که آن قسمت خطاب به چه کسی نوشته شده و خود به تفسیر صحیح اشاره می کند.
با در نظر گرفتن این نکات، ما می توانیم به قسمتهایی از کتاب مقدس که دربارة دید قبل از سلطنت هزارساله است نگاه کنیم. پیدایش 12: 1-3 : "و خداوند ابرام را گفت از ولایت خود و از مولد خویش و از خانة پدر خود بسوی زمینی که بتو نشان دهم بیرون شو. و از تو امتی عظیم پیدا کنم و ترا برکت دهم و نام ترا بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود. و برکت دهم به آنانیکه ترا مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه ترا ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت."
خدا به ابراهیم سه چیز را وعده داد: از نسل ابراهیم فرزندان زیادی بوجود خواهند آمد، این قوم سرزمینی خواهند داشت، و برکت جهانی برای همة انسانها از نسل ابراهیم (یهودیان) خواهد بود. در پیدایش 15 : 9-17، خدا با ابراهیم عهد می بندد. طوری که عهد بسته شد تمام مسئولیت آن عهد بر دوش خداوند بود. این عهد اینطور بود که کاری نبود که ابراهیم می توانست انجام دهد و یا می توانست از انجام آن قصور ورزد که آن عهد را باطل سازد. همچنین در این قسمت، مرزهای سرزمینی که بعدها قرار بود یهودیان آنرا بگیرند گذاشته شد. برای مطالعة جزئیات این عهد، تثنیه 34 را بخوانید. قسمتهای دیگر که دربارة وعدة خدا دربارة سرزمین وعده است عبارتند از تثنیه 30: 3-5 و حزقیال 20 : 42-44.
در 2 سموئیل 7 : 10-17، می بینیم که وعده بین خدا و پادشاه داوود است. اینجا، خدا به داوود وعده می دهد که نسلهایی خواهد داشت که خدا از آن نسلها پادشاهی ابدیش را استوار می کند. این اشاره به حکومت مسیح در سلطنت هزار ساله و سلطنت ابدی اوست. مهم است که یادمان باشد این وعده باید انجام شود و هنوز اتفاق نیفتاده است. بعضی باور دارند که پادشاهی سلیمان تکمیل این نبوت بود، اما مشکلی که این مطلب دارد این است که سرزمینی که سلیمان بر آن سلطنت می کرد، امروزه در دست اسرائیلیان نیست و سلیمان هم هنوز بر اسرائیلیان حکومت نمی کند. بیاد داشته باشید که خدا به ابراهیم وعده داد که نسل او سرزمینی را مالک می شوند که تا ابد در آن ساکن خواهند گردید. همچنین، 2 سموئیل 7 می گوید که خدا پادشاهی را برقرار خواهد کرد که تا ابد حکومت کند. سلیمان نمی توانست تکمیل این وعده به داوود باشد. بنابراین، این وعده ایست که هنوز انجام نشده است.
حالا، با در نظر گرفتن همة اینها، ببینید در مکاشفه 20 : 1-7 چه نوشته است. هزار سالی که در این قسمت مرتبا تکرار شده است، اشاره به هزار سال سلطنت بر روی زمین است. وعده ای را بیاد بیاورید که به داوود دربارة پادشاهی داده شد که باید بیاید و هنوز نیامده است. پرِمِلِنیالیسم انجام این قسمت را در آینده و با بر تخت نشستن مسیح می بیند. خدا هم با ابراهیم و هم با داوود عهدی بدون شرط بست. هیچیک از این عهدها کامل و بطور دائمی تحقق نپذیرفته اند. سلطنت مسیح و آنهم بطور فیزیکی تنها راهی است که قولهای خدا انجام شوند.
با متد تفسیر عملی کلام خدا این تکه های جدول با هم قرار گرفته معنی می دهند. تمام نبوتهای عهد عتیق دربارة آمدن اولیة مسیح عملا انجام شده اند. بنابراین، ما باید انتظار داشته باشیم که نبوتهای دربارة آمدن ثانوی او هم عملا انجام شوند. پرِمِلِنیالیسم تنهاسیستمی است که تفسیر انجام عملی عهدهای خدا و نبوتهای زمانهای آخر را قبول دارد.
پرِمِلِنیالیسم چیست؟
سوال: دیسپِنسِیشِنالیسِم چیست و آیا کتاب مقدسی است؟
جواب: دیسپِنسِیشِنالیسِم یک سیستم خداشناسی (تئولوژی) است که دو قسمت اولیه و مشخص دارد. 1) تفسیر عینی مداوم از کلام خدا، بخصوص نبوت کتاب مقدس. 2) مجزا بودن بین اسرائیل و کلیسا در برنامة خدا.
دیسپِنسِیشِنالیسِم ادعا می کند که اصول هنر تفسیر آنها در این است که عینی تفسیر می کنند، یعنی به هر کلمه ای همان معنی را نسبت می دهند که در استفادة روزمره بکار می رود. سمبلها، تمثیلها و تشابهات در این متد همه بصورت ساده تفسیر شده اند و این اصلا مغایر با تفسیر عینی نیست. حتی پشت سمبلها و تمثیلها معنی عینی وجود دارد.
حداقل سه دلیل وجود دارد که چرا این بهترین نوع دید کلام خداست. اول، از نظر فلسفی، هدف از زبان بخودی خود ایجاب می کند که ما عینی تفسیر کنیم. زبان بوسیلة خدا و برای برقراری رابطه با انسان داده شد. دومین دلیل کتاب مقدسی است. هر نبوت دربارة عیسی مسیح در عهد عتیق عینا انجام شد. تولد عیسی، خدمت عیسی، مرگ عیسی، و قیام عیسی همه دقیقا و عینا چنانکه عهد عتیق پیشگویی کرده بود اتفاق افتاد. در عهد جدید هیچ انجام نبوتی نیست که عینا نبوده باشد. این بحثی قوی برای تفسیر عینی می باشد. دیگر اینکه اگر تفسیر عینی در مطالعة کتاب مقدس بکار نرود، استانداردی ثابت برای درک کتاب مقدس وجود ندارد. آنوقت هر کس می تواند کتاب مقدس را آنطور که بنظرش درست می آید تفسیر کند. در اینصورت تفسیر کتاب مقدس دور این مطلب می گردد که "این قسمت برای من چه معنی دارد..."بجای اینکه "کتاب مقدس می گوید....." متاسفانه، این مطلب امروزه بعنوان تفسیر کتاب مقدس بسیار اتفاق می افتد.
تئوری دیسپِنسِیشِنال تعلیم می دهد که دو نوع قوم خدا وجود دارند: اسرائیل و کلیسا. دیسپِنسِیشِنالیسِم قبول دارد که نجات همیشه بوسیلة ایمان بوده است-به خدای پدر در عهد عتیق و بخصوص به خدای پسر در عهد جدید. دیسپِنسِیشِنالیسِم می گوید در نقشة خدا کلیسا جانشین اسرائیل نشده است و وعده هایی که خدا در عهد عتیق به قوم اسرائیل داده است، به کلیسا منتقل نشده اند. این دید عقیده دارد که وعده هایی که خدا در عهد عتیق به قوم اسرائیل داد (برای سرزمین، نسلهای بسیار، و برکات) بالاخره در دورة هزار سالی که در مکاشفه فصل 20 از آن صحبت می کند به انجام خواهد رسید. دیسپِنسِیشِنالیسِم باور می کند که همانطور که خدا در این زمان تمرکز خود را بر روی کلیسا گذاشته است، در آینده دوباره تمرکز خود را بر روی قوم اسرائیل خواهد گذاشت (رومیان 9-11).
با استفاده از این سیستم بعنوان یک پایه، دیسپِنسِیشِنالیسِم می گوید که کتاب مقدس به هفت دوره تقسیم شده است: بیگناهی (پیدایش 1: 1-3:7)، وجدان (پیدایش 3: 8-8: 22)، حکومت انسان (پیدایش 9: 1- 11: 32)، وعده (پیدایش 12: 1-خروج 19: 25)، شریعت (خروج 20 : 1- اعمال رسولان 2: 4)، فیض (اعمال رسولان 2 : 4 –مکاشفه 20 : 3)، و سلطنت هزارساله (مکاشفه 20: 4-6). دوباره باید بگوییم که این دوران ها راههای به نجات نیستند، بلکه طریقهایی هستند که خدا با انسان رابطه بر قرار می کند. دیسپِنسِیشِنالیسِم، بعنوان یک سیستم، بازگشت ثانوی مسیح را قبل از سلطنت هزار ساله و معمولا ربوده شدن را قبل از مصیبت عظیم تفسیر می کند. بطور خلاصه، دیسپِنسِیشِنالیسِم یک سیستم خداشناسی است که روی تفسیر عینی نبوت کتاب مقدس تاکید می کندريا، تمایز واضحی بین قوم اسرائیل و کلیسا می دهد، و کتاب مقدس را به دوران های مختلفی که در آن ذکر شده است تقسیم می کند.
دیسپِنسِیشِنالیسِم چیست و آیا کتاب مقدسی است؟